روز پنجم محرم: روز حبیب بن مظاهر و عبدالله بن حسن فرزند هشت ساله امام حسن (ع)
امتیاز:
◼️سپاه کوفه امام (ع) را محاصره کرد، در حالی که امام (ع) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. در این هنگام ندای امام حسین (ع) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را میکشند.
آن تبهکاران سنگدل اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (ع) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (ع) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمهگاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (ع) دوید، حضرت امام حسین (ع) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (س) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (س) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمهها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمهاش رها کرد و نزد امام حسین (ع) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (ع) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: هان ای پلیدزاده! آیا میخواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (ع) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
و آنگاه «حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین (ع) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه پیشهات را تاکنون از نعمتهایت بهرهور ساختهای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.
روابط عمومی مرکز بهداشت شهرستان ایلام